ویژگیهای عمومی طب اسلامی ۱
طبیب
طبیب از دیدگاه اسلام مصداق اسم الهی ” یا محیی” و به معنی “ای زنده کننده” می باشد. طبیب در طب اسلامی زنده کننده است محیی است و دو نقش دارد.
۱- طبیب تطبیق دهنده دارو به درد:
یک کار طبیعی است، طبیب ویژگی درد را بر اساس مزاج انسان تشخیص میدهد. طبیب حاذق یعنی طبیبی که دقت بیشتری در کشف نقص تن و روان و تطبیق دارو یا رفتار با تن و یا روان بیمار دارد. او بررسی می کند که چه بعدی از ابعاد شخصیت انسان نقص پبدا کرده و این نقص با چه دارویی یا چه رفتاری رفع میشود. در طب اسلامی تعریفی طبیعی از طب می شود، جسم را مادی در نظر گرفته ونقص مادی جسمی را رفع میکند. این درمان اعم است از درمان اسلامی و یا غیراسلامی و حرام و یا غیرحرام. به هر حال داروهای حلال و حرام درمان کننده هستند اما درمان جسم میکنند، و ویژگیهای طبیعی یک دارو به درد تطبیق داده میشود که مربوط به بخش اول است.
۲- طبیب تأمین کننده ابزار شفای درد بیمار از خداوند متعال:
کاری طبیعی و معنوی است . این بخش تأمین کننده شفای خداوند با ابزار طبیعی و معنوی است . طبیب باید هم تمهیدات طبیعی و هم تمهیدات معنوی را برای بیمارتأمین کند تا او بتواند شفای خود را از خداوند بگیرد .
تأمین تمهیدات طبیعی درمانی یعنی رعایت قانونمندیها. فرد یکسری قانونمندیها را رعایت نکرده بیمار شده (چون انسان در حالت سلامت ناسپاس میشود و ازمسیر هدایت منحرف میشود ) و بیماری باعث میشود که متذکر شود، و طبیب این تذکر را متعین میکند و به بیمار هشدار میدهد که مسیر زندگیش را به ابن ترتیب اصلاح کند. توضیح بیشتر را در بخش دوم خواهید دید.
بخش دوم : چگونگی پیدایش بیماری از دیدگاه طب اسلامی
۱- بیماری، نتیجه عدم رعایت قانونمندیهای طبیعت:
نظام هستی یک سلسله قانونهایی را برای خویش وضع کرده است که انسان با رعایت این قوانین بیمار نمیشود. مثلاً در فصل سرد باید لباس گرم بپوشید، در موقعیتهای جغرافیایی سرد باید غذای گرم بخورید ، در زمانی که در سن رطوبت هستید باید غذای گرم و خشک بخورید، در زمانی که در سن سردی هستید باید غذای گرمی بخورید. در زمانی که در سن گرمی و شور هستید باید رفتار سرد داشته باشید. این رعایت قانونمندیهای نظام طبیعت است. طبیعی است عدم رعایت این قانونمندیها موجب بروز بیماری میشود؛ پرخوری کردی دل درد گرفتی، خشکی زیاد خورده اید، یبوست گرفتهاید. حرام خوردهاید، رفتار نامتجانس از خود بروز میدهید. این قانون است که باید حلال بخورید تا رفتار درست داشته باشید. مبحث مزاج شناسی کل این مقولات را باز می کند قانونمندیها و تطبیق قوانین را به تن و روان توضیح میدهد و به این ترتیب بیماری را تبیین میکند.
۲- بیماری،تذکری برای سپاسگزاری از سلامتی خویشتن:
بعضی وقتها انسان در شرایطی قرار میگیرد که خیلی از مسائل بدیهی برایش مبهم است خیلی از مسائل از فرط بداهتشان ناپیدا هستند ازبس هستند،نیستند. (که مسائلی فراموش میشود.) برای مثال بعضی مسائل. مثل هوا که چون همه جا هست ما هیچ ارزشی برایش قائل نیستیم. هر کجا گیر افتادیم،در آسانسور یا فضای بسته ای که گاز نشت کرده و به هر علت هوا از ما گرفته شود می بینیم که عجب، این هوایی که ما هیچ ارزشی برایش قائل بودیم آنقدر مهم شده که نبودش سبب مرگ ما می شود.یا مثل آب در کشورهای آب دار که ازبس هست، انگار که وجودندارد؛ مگر وقتی نباشد که آنقدر ارزشمند میشود که حاضریم با هر آلودگی آن را بنوشیم تا تلف نشویم.
سلامتی نعمتی همیشه واضح و پیداست است که ازبس هست از دید انسانها محو میشود.
انسان نمیبیند که سلامتی چشم و یا گوش چقدر ارزش دارد. رطوبت زبان اگر نباشد چه میشود. همین رطوبت اگر زیاد شود چه میشود، آب از دهان انسان راه می افتد و نمی تواند یک کلمه حرف بزند .ناخن چقدر ارزش دارد. مثلاً دست قطع شده و نیست یا درد دارد یا بی حس شده است. ارزش پلکها چقدر است. اگر نباشد چه اتفاقی میافتد. اگر این چند قظره اشک که خوراک چشم است کم شود چه اتفاقی میافتد. اگر رطوبت بینی نباشد چه اتفاقی میافتد و یا اگر هر کدام بیشتر از اندازه باشند چطور میشود؟ کف پا صاف است اما اگر به اندازه یک عدس بافت اضافی در آن پدید آید می شود خار پاشنه یا میخچه و راه رفتن مختل میشود و همه چیز …..
خداوند تبارک و تعالی بیماری میدهد تا تذکری باشد برای شناخت قدر سلامت. طبیب در اینجا تذکردهنده است به نعمت موجود در دسترس تا سپاسگزار نعماتی باشیم که خداوند به رایگان به ما داده است.طبیب اینجا تذکر دهنده است به سپاسگزاری از نعمات موجود در دسترسی که خداوند داده است.
۳- بیماری، کفاره گناهان:
طبیب طب اسلامی بیشتر از یک مرشد یا مبلغی که منبر میرود می تواند مردم را ارشاد کند. چون کرسی ارشادش یک نفر یک نفر است و افراد را رشد میدهد و هدایت میکند که هدایتی است ماندگار،فرهنگ ساز و اساسی.
طبیب مسلمانی ژاپن میرود و مردم را درمان میکند. و در پاداش درمانش میگوید شهادتین بگویند و جمعیتی میشوند و به آیت… بروجردی میگویند تا فردی را بفرستند برای هدایت، و ملایی برای هدایت کامل آنها میفرستند. هم اکنون مسلمانان ژاپن ۲۰۰.۰۰۰ نفر هستند . که منشأ این حرکت یک طبیب بود. پس طبیب تذکر دهنده با هوش در اینجا جایگاه پیامبری ایفا کرده است.
خداوند تبارک و تعالی رحمان و رحیم است. رحمت واسعۀ او بر رحمت ویژه اش پیشی گرفته است.در رحمت واسعه اش هم کفار، هم مسلمانان و هم مومنین را غذا میدهد. هم عقرب و هم عقرب گزیده را غذا میدهد. این خدای با این ویژگی دوست ندارد بنده اش گناهکار از دنیا برود. چون وقتی مُرد یک آن فرصت برگشت برای پالایش نیست. پس خدا دوست دارد بنده اش پاک بمیرد. این پاک کردن از یک تب شروع میشود تا زجر طولانی از یک دورۀ بیماری. چون انسان را دوست می دارد به او بیماری میدهد، خصوصاً قبل از مرگش. گفته میشود یک تب قبل از مرگ تمامی گناهان انسان را میسوزاند. انسان را در جهنم دنیا میسوزاند تا در جهنم ابدی ضرورت به سوزاندن نباشد.
۴- بیمار میکند تا صبر کنید بر سختی بیماری و از نتیجۀ این صبر اجر بگیرد:
این مربوط به کسانی است که قانونمندیها را رعایت کرده اند اما باز بیمار شده اند. میخواهد اجر مضاعفی به شما بدهد.
پس در این بخشها(۱،۲،۳،۴ )طبیب است که تذکردهنده است. باید بگوید بیمار شده اید دارو میدهیم ولی خوب استغفار کنید انشاا… کقاره گناهان است . در این پنج دقیقه ویزیت که این کلمه “کقاره گناهان” را به او بگویید بیمار به خودش می آید دریچه برایش باز میشود بستر بیماری بستر خودگرایی است در همان بیمارستان و بستری که هست به فکر فرو میرود می گوید مگر من چه گناهی کرده ام تامل میکند و اگر فرد یک آن توبه کرد ، طبیب او را برگردانده است به خویشتن واقعی خودش در همه بخشهای تذکر، کفاره گناهان و اجر. باید طبیب بگوید ناسپاسی نکن به دلیل بیماری. راضی باش به بیماری که داری. اگر راضی باشی اجر خواهی گرفت ، زبان به بدگویی و ناسپاسی باز نکن.
عامل این بهره گیری کلان طبیب است ،اگر طبیبی اسلامی و الهی باشد. در غیر این صورت که طبیب خودش اینها را قبول نداشته باشد اسلامی و الهی نباشد،این حادثه اصلاً اتفاق نمیافتد و استثنایی برایش نیست.نه تنظیم قانونمندیهای طبیعت میکند نه تذکری میدهد که داری نعمتی را از دست میدهی سپاسگزار باش ، نه توصیه میکند که در گناهت تجدید نظر کن و نه توصیه به صبر و اجر میکند.
طبیب طب اسلامی در بخش اول کار میکند. اما در بخش دوم ، سوم و چهارم طبیب فقط تلاش میکند اما درمان در گرو تقدیر الهی است. بسیاری از موارد بوده که طبیب نوع بیماری را با تمام دقت تشخیص داده است، اما درمان اتفاق نمیافتد، قرار نیست اتفاق بیافتد . این را این گونه توضیح میدهیم که :
حوزۀ کار طبیب ازنظر طب اسلامی
حوزه اول: درک کامل قانونمندیهای طبیعی بدن انسان:
طبیب باید بدن انسان را بطور کامل بشناسد. در این زمینه، طب کلاسیک از نظر فیزیکی جسم را شناخته اما قانون حاکم بر جسم را خوب نشناخته. یعنی سلولها را خوب شناخته اما نمیداند که چه قوانینی این سلولها را به هم ارتباط میدهد یا بهتر بگوییم اطلاعاتش کامل نیست.
از طریق مشاهده نمیتوان قانون حاکم بر جسم را درآورد. این قانون از طریق بالا قابل دسترسی است. باید یا جهان دیگر و عالم بالاتری ارتباط داشت تا قانون حاکم بر این مجموعه چند میلیارد سلولی را کشف کرد.در شناخت جسم علوم تجربی کمک اساسی میکند، اما برای شناخت قانون باید از قانونگذار پرسید. پس اینجاست که ضرورت درک طب اسلامی پدید میآید.میخواهیم بگوییم هر چقدر علم در شناخت جسم پیشرفت کند وقتی که وارد حوزه قانون حاکم بر جسم شود بایستی از علوم الهامی کمک بگیرد تا بتواند به یک جمع بندی برسد.یا خودش را خیلی بالاتر از خلقت قرار دهد . اینجا از خالق این خلق باید پرسید قانون حاکم بر مخلوق چیست.سازنده این بدن دقیقا میداند قانون حاکم بر این جسم چیست.بهرحال حوزه کار طبیب درک کامل قانون مندی هاست.
در بحث آموزش مزاج شناسی قانونمندیها گفته میشود و هر چه دقیقتر بیان شود، درک قانونمندی ها کاملتر است. البته این هم تنها کافی نیست. انسان شخصیتی دوبُعدی است.طبیعی و روحانی. یک بُعدش قابل درک، ملموس، قابل رؤیت و دارای بعد دارای فیزیک دارای عمق و بُعد دیگر غیرقابل لمس، بویایی و رویت است که بُعد روح است. پس لزوم درک نقش قانونمندیهای غیر طبیعی حاکم بر بدن انسان نمایان میشود.
حوزه دوم: درک نقش قانونمندیهای غیر طبیعی حاکم بر بدن انسان است:
طبیب باید این حوزه را هم بشناسد. کل قسمت اول یعنی قانونمندیهای طبیعی شامل جسم، آناتومی، فیزیولوژی، ریز و جزئیات سلولها، اخلاط چهارگانه و بیست و چندگانه ریز، موقعیت جغرافیایی و غذاها و … جزئی از انسان است. پس کل جسم و طبیعت انسان را که شناختی تازه جزئی از شخصیت انسان را شناختی، ساقه را شناختی و ریشۀ آن در آسمان است.
قانونمندیهای غیر طبیعی حاکم بر بدن انسان عبارتند از:
۱- علم النفس: علم مشهور مدونی که در مبانی اسلامی وجود دارد که همۀ حکما علاوه بر اینکه طبیعت را میشناختند این علم را هم میشناختند و تدریس میکردند. اگر کتاب قانون در طب بوعلی سینا را بخوانیم به طبیعیات راه مییابیم اما کتاب شفای او را که بخوانیم علم النفس و ماورای طبیعت را به ما یاد میدهد پس ما برای درک شخصیت انسان باید هم کتاب قانون و هم کتاب شفای بوعلی را بخوانیم.
۲- تداخل مخلوقات عالم بالا در تن و روان انسان:
تا چه حد سایر مخلوقات میتوانند در جسم و روان انسان اثر و تداخل داشته باشند؟ همچنانکه ما تداخل داروی شیمیایی و گیاهی را در تن انسان بحث میکنیم و میگوئیم باعث بروز بیماری میشود. یک سری مخلوقات در جهان هستی وجود دارند که اینها در روح و تن انسان توان دخل و تصرف دارند و با این کار باعث خروج انسان از تعادل میشوند و ما باید بدانیم اینها که هستند، چقدر توان تداخل دارند، تا چه حوزه ای پیش میروند؟ مانع ورود اینها چیستند؟و چگونه باید خارجشان کنیم؟
یکی از اینها که مشخصا دخالت میکنند جن است که مخلوقی واقعی است. جن دارای دین ،مذهب، مسلک اجتماعی ، جسم، توانایی، ویژگی، طول عمر است. جن ها دارای توان تبعیت از پیامبر و همچنین تبعیت از شیطان هستند.
در قرآن سوره جن و در احادیث و روایات برای اینها تعریف داریم و حوزۀ کار و توانایی برای اینها تعریف شده است. توانایی کمک و همراهی، مخالفت و دشمنی و خصومت با انسان و همچنین توانایی بروز بیماری را در او دارند. حکمای قدیم حوزۀ توانایی دخالت اینها را معلوم کرده بودند. هم از اینها کمک میگرفتند و هم اگر مشکل ساز بودند، برای رفع مشکل طرح و برنامه داشتند.
طبیب اگر حکیم شد و حوزه کار اینها را دانست میتواند در حوزۀ کار اینها دخالت کند و تداخل اثر اینها را بررسی کند و آنها را از دخل و تصرف منع کند. در بعضی منابع فقط طبیعیات بحث شده اما در بعضی دیگر هر دو، مثلا گفته این بخورات برای درمان طبیعی خوب است اما ممکن است مهمان غیر طبیعی پیدا شود. چون اجنه از این بو خوششان می آید و ممکن است جمع شوند و سبب اذیت و آزار انسان گردند و برای پیشگیری از بروز این مشکل باید فلان بخور را هم با آن همراه کرد.
ازحوزۀ طب یونانی که خارج شده وارد حوزۀ کار طب اسلامی میشویم سرفصلی باز میشود به اسم چگونگی درمان بیماریهای ناشی از تداخل جن در روح و روان و جسم انسان، که جداول و داروها و تقسیم بندی هایی دارند.که بطور مثال یکی از بیماریهای ناشی از تداخل اینها نوعی از صرع است.
انشاالله در آینده بحث مفصل تری بصورت جداگانه در این زمینه ارائه خواهد شد.
حوزۀ سوم: تقدیر
طبیب تا کجا میتواند تقدیر را تغییر دهد ؟
کار طب تدبیر است. طیبب تمام تلاش خود را معطوف به فهم طبیعت و جهان غیرطبیعت میکند. هر چه وسعت اندیشه اش عمیقتر گردد طبابت او بهتر می شود. وقتی طبیب کل تلاش خود را در مورد قانونمندی ها و تذکر کرده ولی نتیجه نگرفت، نقش دعا بهمیان می آید که دعا تغییر تقدیر است. ممکن است تقدیر این باشد که بیماری طولانی باشد اما با دعا میتوان تقدیر را تغییر داد. گاهی خداوند خودش مانع بروز اثر درمانی برای شخص میشود. چون فرد قرار نیست درمان شود.
از امام رضا علیه السلام میپرسند که شنیده ایم از پیامبر که سیاهدانه داروی همۀ بیماریها است به جز مرگ آیا درست است؟ ایشان می فرمایند: بله، اما برای مرگ هم دارویی هست و داروی مرگ دعا است. چون دعا تقدیر را به تأخیر میاندازد.
طبیب مخزن جلب دعاها است. هیچ کس به اندازۀ طبیب مخزن جلب دعا از جامعه نیست. چون همه از پیامبر خدا تا دشمن پیامبر خدا در بیماری نیازمند درمانند و اگر طبیب درمانگر باشد دعای همه اینها را به همراه دارد و اگر طبیب، درمانگر خداگرا باشد مقدسترین شخصیت موجود در کرۀ زمین است و مصداق اسم یامحیی است و همه مادام به او دعا میفرستند و میخواهند زنده باشد. چون زنده بودن او منجر به سلامت سایر افراد میشود و دعای طبیب برای بیمار مستجاب است.
دعای مداوم طبیب، طلب شفا برای همۀ بیمارانش است و خداوند به این حال غبطه میخورد و هر چه این کلمه بیشتر تکرار شود، راه بازتر میشود و دست طبیب، دست خدا میشود. و ارادۀ طبیب ، ارادۀ خدا میشود. جمله ” خدایا میخواهم این بیمار درمانشود” ، درخواست همیشگی طبیب است. این طبیب در حال دعا، نماز، موقع ورود و خروج به مطب، باید بخواهد که خدایا مطب را باز کردم برای درمان بیمارانم. بر ذهنم و بر بدنم و قلمم و در زمینۀ یادگیریم، مطالب شفابخش جاری کن . برای تک تک بیماران هم اگر نیت کرد چه بهتر خواهد بود.
طبیب کار خودش را میکند، تا جایی که مقدر است ، اما کار طبیب و دعای او اجر خاص خودش را دارد چه مستجاب شود و چه نشود. به هر حال تا زمانی که مقدر نباشد، دارو اثربخش نیست. بنابراین ما عدد ۱۰۰ در درمان نداریم. عددی داریم زیر ۱۰۰ که بخشی به عهدۀ میزان درک طبیب است از طبیعیات و غیرطبیعیات و بخشی در حوزۀ تقدیر خداست و بخشهایی را که نتواند با دعا بر می گرداند. باز هم ورای دعا مسائل دیگری مطرح است.
ارزش طبیب:
طبیب مصداق اسم حیاتبخش “یا محیی” است. چه خوب است که هر طبیب این ذکر را داشته باشد و به تعداد اسم ابجد خود و نام مادرش این ذکر را بگوید. (جدول ابجد در زیر آمده است) . برای کاملتر شدن این تعداد را با عدد ابجد همان ذکر جمع کرده با هم باید بگوئیم، (عدد ذکر + عدد اسم شخص + عدد اسم مادر او ) که با این کار زمینۀ معنوی برای طبیب
پدید میآید و جایگاه خودش را پیدا میکند.
ا ب ج د ه و ز ح ط ی
۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰
ک ل م ن س ع ف ص ق ر
۲۰ ۳۰ ۴۰ ۵۰ ۶۰ ۷۰ ۸۰ ۹۰ ۱۰۰ ۲۰۰
ش ت ث خ ذ ض ظ غ
۳۰۰ ۴۰۰ ۵۰۰ ۶۰۰ ۷۰۰ ۸۰۰ ۹۰۰ ۱۰۰۰
ضمناً از نظر طب اسلامی حیات هر انسان معادل حیات کل بشریت است . یک نفر را که درمان کردی مثل اینکه همۀ بشریت را درمان کرده ای. ضد همین موضوع هم هست. پس هیچ کس حتی خود شخص هم حق ندارد برای مرگ خودش اقدام کند. و کسی که خودش را کشته است، در روز حساب به جرم قتل نفس محکوم میشود.
پس قدر طبیب به اندازۀ احیا کنندۀ کل بشریت است. چه درمان کند و فرد از مرگ نجات پیدا کند و چه نتواند درمان کند اما طول عمر فرد را بیافزاید. به اندازۀ هر نفس طبیب اجر میگیرد. حتی اگر نفس، نفس کافر باشد، چون ظرفی است برای جلب رحمت الهی به طور عام.
در حدیث است که اگر روی برگردانندگان از من بدانند که من چقدر آنها را دوست دارم از شدت فهم این مطلب رگهای گردنشان پاره پاره میشود.
خداوند انسانهایش را دوست میدارد. در روایت داریم بعد از طوفان نوح، به نوح وحی شد که کوزه بساز و بعد وحی آمد که کوزه را بشکن. که نوح اعتراض کرد که زحمت کشیدم. وحی آمد تو کوزه را نمیتوانی بشکنی چطور نفرین کردی که من مخلوقاتم را از بین ببرم؟ که نوح از نفرین خود پشیمان شد.
وقتی طبیب یک نفس را مداوا میکند، در این نفس سعی میکند، یک آن رو به خدا بیاورد. حال اگر آن نفس یک کلمه لا اله الا ا… گفت بیشتر از کل جهان که کرۀ زمین جزئی از آن است ارزشمند است. پس می بینیم که ارزش طبیب مسلمان چقدر بالا است.
حدیثی از امام حسین (ع) داریم با این مضمون که؛
«وَ اعْلَمُوا إنَّ حَوائِجَ النّاسِ إلَیْکُمْ مِنْ نِعَمِ الله عَلَیْکُمْ، فَلا تَمیلُوا النِّعَمَ فَتَحَوَّلَ نَقِماً ؛ »
توجّه داشته باشید که احتیاج و مراجعه مردم به شما از نعمت های الهی است، پس نسبت به نعمت ها روی بر نگردانید؛ وگرنه به نقمت و بلا گرفتار خواهد شد.
نهج الشّهاده، ص ۳۸
پس طبیب نباید ملول شود در حالیکه نعمتها بر او فراگیر شده است. اگر مرتب از او سؤال میشود یعنی باران رحمت بر او در حال باریدن است. اگر طبیب با این نیت و فهم به موضوع بپردازد که دارد نعمت جمع می کند، هیچ وقت از پاسخگویی مکرر به بیماران و یا تلفن آنها خسته نخواهد شد. اما اگر این تعریف را از ذهن خود خارج کرد فوراً خسته میشود. اگر اجر را پول تعریف کند، زود خسته میشود. ارزش طب طبیب با پول قابل مقایسه نیست.
قدر طبیب به اندازۀ حیات بشریت است. اگر از ذهنش مادیت را خارج کند، انرژی متصل مداوم بدست میآورد که فرد به محض اراده کردن متصل شده و انرژی میگیرد (نه منفصل). و با این انرژی انسان اصلاً خسته نمیشود . طبیبی که مزۀ تشکر و سپاسگزاری کار الهی را نچشد، بسیار ضرر کرده است.
قدر هر کس به قدر همت اوست. طبیب نباید قدر معادل نظام هستی را به پول بفروشد. زندگی طبیعی که انگیزۀ معنوی دارد هیچ گاه مختل نمیشود.